بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی
بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی

دردیست اندر دل

مرا دردیست اندر دل که گر گویم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
منجم طالع بخت مرا از برج بیرون کن
که من بد طالعم ترسم ز آهم آسمان سوزد


سعدی

...

به یکباره فرو ریختم
شدم ته نشین روزهای خوش از یاد رفته

کوچ

کوچ میکنم

جایی که نشانی از من و تو

 و تمام آنها که مارا به بند افکارشان کشیدن نباشد

 ذهنم پر است اما
 خالی از خیال تو
دیگر نه خاطره ای ماند نه یادی
چه شیرین و چه تلخ