بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی
بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی

بدون عنوان

میخواهم پرت شوم جایی دور،دره ای ، دشتی یا زمانی که خوابهایم آشفته نباشن یا رویاهایم میان حقیقت قدم بزنن.
آه که چقدر خسته ام از آرزوهایم
 دلم میخواهد از جایی سقوط کنم و هیچ وقت به زمین نرسم آخ که چقدر از شما آدمها دلم گرفته.

شب آرزو های زیادی بیدار بودم و دلگرم بودم شاید روزی دستم به آرزوهایم برسد.
 چند سالی هست به این شب و آرزوهام میخندم حتی گریه هم نمیکنم تاریخشون گذشته .

خدایی که هستی یا نیستی ببین من هستم اگه تو هستی بگو کجایی اگه نیستی بیا تا پیدات کنم تا بسازمت و گوشه ی اتاقم بزارمت تو به من خیره شوی و من به تو  که سخت دلم گرفته
قلبم زیر این همه دویدن ها و نرسیدنها جوری فشرده میشه که نفسم بالا نمیاد کاش همون لحظه بایستی و این داستانی که امید داشتم روزی زیبا تموم میشه با همین تلخی ها تمومش کنی.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.