بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی
بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی

بی حسی

حدود یک سال و چندماه از روزهایی که به سختی سپری شد میگذره نه اینکه  روزهای سخت تر از این نداشتم چرا داشتم بدتر و دشوارتر اما امیدم به روزهای بهتر بود اینکه روزی کسی وارد دنیای تنهایی من میشود که حالم با او خوب است اون روزها اومد

و کسی پاش رو تو تنهاییم گذاشت 

 حس خوبی بود داشتنش.

 نمیدونم شاید خواستم با حضورش دلتنگی ها رو از یاد ببرم اما وجودش رو تو روزهای تلخم دوست داشتم برای من مسکن خوبی بود کم کم حس کردم دوستش دارم بعد مدتی در عین ناباوری رفت تا تمام امید و دیدگاه خوش بینانه ی منو با خودش ببره و الان جایی از زندگیم قرار گرفتم که نه دلتنگ میشم نه عاشق نه احساساتی....و من تغییر کردم  میگن بزرگ شدی میدونی تعریفشون از بزرگی چیه که نسبت به همه چیز بی تفاوت باشی.بزرگ شدن خوب نیست.اما این آدما تو  رو مچاله میکنن بعد میگن بزرگ شدی.نمیخواستم بزرگ بشم.من همون کودک خوش باورم رو دوست داشتم.

چقدر اذیت شدم که دیگه چیزی اذیتم نمیکنه غرورم له شد عشقم نادیده گرفته شد دلتنگی هام به مسخره گرفته شد اینا اسمش بزرگ شدن نیست کشتن یه آدمه.

و من یکسال و چند ماهه که  مردم...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.