بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی
بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی

حالم خوب است...

حالم خوب است با وجود شکستها و سختی های بسیار... خوبم...اما...
درها را بستم.
پنجره های خیالم را قفل زدم از هیچ کجا نمیتواند وارد شود...
گوشهایم دیگر او را نمیشنوند
حرفهایم میان انبوهی از غصه حبس شدن...
زمان زیادی دلخوش رویایش بودم
 انتهای کوچه دیدمش که باز به خانه ی ما نرسید...
 اینبار با دستهای خالی و چشمانی بسته رفت...
برای تمام بزرگیش که هیچ وقت اندازه ی من نشد اشک ریختم...
دیشب تمام حسرتهایم را بالا آوردم...
دیگر منتظرش نخواهم ماند
دلم سالهاست پی دستانش میرود
دستی ندیدم تنها خودم را دلداری میدادم...
نبودنها و ندیدنها برایم عادت شده
ای بی نیاز از من...
ای پر از حرفهای تنهاییم...
من
 با تمام تلخی ها هر روز بزرگتر میشوم...
و
روزی پرواز خواهم کرد...


اتفاقات دست چین شده...

دامن زندگیمان پر است از اتفاقاتی که ناخواسته  افتاد و مجبور شدیم یا مجبورمان کردند که برداریم و اعتراض هم نکنیم...دست چین خودمان نبود هر چه بود حسابی ماند و گندید بعدش افتاد و گند زد به همه چیز...
دیگر منتظر نمی مانم...
  ترجیح میدهم اتفاقات دست چین خودم باشد بد و خوبش  هم  پای خودم.

آشوب

 دلم آشوب است
 مثل تمام بچگی هایم
و تمام روزهایی که بی تو سپری شد...
تا صبح بی صدا به خود می پیچیم ...
به تو که میرسم احساس خفگی میکنم
راه گلویم را می بندی...
چگونه میتوانم فراموشت کنم وقتی زخمهایم تو را بیاد می آورند...

چگونه ای؟...

ابن سیرین، کسی را گفت: «چگونه‏ ای؟»

گفت: «چگونه است حال کسی که پانصد درهم بدهکار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟»

ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم با خود آورد و به وی داد و گفت: «پانصد درهم به طلبکار ده و باقی را خرج خانه کن، و لعنت بر من اگر پس از این حال کسی را بپرسم!»

گفتند: «مجبور نبودی که قرض و خرج او را دهی.»

گفت: «وقتی حال کسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ‏ای برای او نیندیشی، در احوال پرسی منافق باشی.»

خواب

خوابهایم تو را تعبیر میکنند.
نزدیکم میشدی اما دورتر از خیالم بودی.