ابن سیرین، کسی را گفت: «چگونه ای؟»
گفت: «چگونه است حال کسی که پانصد درهم بدهکار است، عیالوار است و هیچ چیز ندارد؟»
ابن سیرین به خانه خود رفت و هزار درهم با خود آورد و به وی داد و گفت: «پانصد درهم به طلبکار ده و باقی را خرج خانه کن، و لعنت بر من اگر پس از این حال کسی را بپرسم!»
گفتند: «مجبور نبودی که قرض و خرج او را دهی.»
گفت: «وقتی حال کسی را بپرسی و او حال خود بگوید و تو چاره ای برای او نیندیشی، در احوال پرسی منافق باشی.»