دلم آشوب است مثل تمام بچگی هایم و تمام روزهایی که بی تو سپری شد... تا صبح بی صدا به خود می پیچیم ... به تو که میرسم احساس خفگی میکنم راه گلویم را می بندی... چگونه میتوانم فراموشت کنم وقتی زخمهایم تو را بیاد می آورند...