بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی
بوم خیال

بوم خیال

هنری.ادبی

تنهایی...

کنارمی و پس میزنمت
چه روزهایی باهم سر کردیم چه راحت بین ما رو خراب کردن
و چه خوش باور بودم که دور از تو زندگی بهتری دارم
باید باز هم تو را به آغوش بکشم هر چند تلخ و ناسازگار 
   ثانیه ها و نفس به نفس روزها و شبهای زیادی باهم سپری کردیم.
 تو بودی که گوشه ی اتاق به من خیره میشدی ...زیر نور کم اتاق گاهی دیده نمیشدی گمت میکردم بس که مست کشیدن نقاشی بودم.
تنهایی! با تو چه دنیای کوچک و بی خبری داشتم
بارها دست و پا زدی و ندیدمت
 نخواستم که ببینم
از تو دور شدم که دنیایم را بزرگ کنم
دست و پا زدم کسی آرامم نکرد
  بیا که دلگیرم
 از جماعتی که بینمون رو  خراب کردن
 که نفسم بگیره
 تا بی قرار بشم
تنهایی! بیا و با من بساز

ما همیشه با هم هستیم
از ابتدا تا انتهای این زندگی

ما بدترین روزها رو باهم تو سکوت با گریه و فریادهایی که خفه شدن پشت سر گذاشتیم.
سرسخت شدیم

تنهایی بیا و با من بساز

نظرات 1 + ارسال نظر
سارا وحشی جمعه 12 اردیبهشت 1399 ساعت 20:56 http://www.sararamsar.blogsky.com

چرا لینکی ندارین؟؟؟؟

https://boomekhiyal.blogsky.com/

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.